خرید محصولات برند درمالیس

نقد جردن پیترسون بر ایده‌های برابری زن و مرد از نگاه فمنیسم

نقد جردن پیترسون بر ایده‌های برابری زن و مرد از نگاه فمنیسم
مقاله‌ای که در ادامه می‌خوانیم نگاهی است به مقاله‌ای که جردن پیترسون، روانشناس و نویسندۀ کتابی به نام 12 قانون برای زندگی نوشته است.

مقاله‌ای که در ادامه می‌خوانیم نگاهی است به مقاله‌ای که جردن پیترسون، روانشناس و نویسندۀ کتابی به نام 12 قانون برای زندگی نوشته است. پترسون برای ایراد سخنرانی در مورد این کتاب به اسکاندیناوی سفر کرد چراکه او متوجه شد مخاطبان اسکاندیناویایی علاقه خاصی به ایده های او دارند. پترسون در سخنرانی‌های خود در مورد پارادوکس جنسیتی صحبت می‌کند. پارادوکس جنسیتی این ایده است که با افزایش برابری جوامع بین زن و مرد، مردان و زنان به طرق خاصی متفاوت‌تر می‌شوند. به عنوان مثال، زنان بیشتری تبدیل به نیروی کار شده و  وارد حوزه‌های STEM (علوم، فناوری، مهندسی و ریاضی) می‌شوند. پیترسون می‌گوید که روانشناسان سال‌هاست که روی ویژگی های شخصیتی مطالعه می‌کنند. آنها دریافته‌اند که مردان و زنان بیشتر شبیه یکدیگر هستند تا متفاوت، اما تفاوت‌های مهمی نیز وجود دارد. به عنوان مثال، مردان تمایل بیشتری به رقابت دارند، در حالی که زنان تمایل بیشتری به همکاری دارند. این تفاوت‌ها می‌توانند بر انتخاب‌های مهم زندگی مانند انتخاب شغل تاثیر بگذارند. به عنوان مثال، این مقاله می‌گوید که کشورهایی که دارای برابری جنسیتی هستند، تمایل به داشتن زنان برتر در زمینه های STEM دارند.

پی‌نوشت: حوزه STEM به مجموعه‌ای از رشته‌های تحصیلی و حرفه‌ای اشاره دارد که با علم، فناوری، مهندسی و ریاضیات مرتبط هستند. این حوزه شامل رشته‌های متنوعی مانند فیزیک، شیمی، زیست‌شناسی، کامپیوتر، مهندسی مکانیک، مهندسی برق، مهندسی شیمی، ریاضیات محض و کاربردی، آمار و بسیاری دیگر می‌شود.

بخش ۱: اسکاندیناوی

در این بخش پای صحبت‌های جردن پیترسون در اسکاندیناوی با تاخیر زمانی واضحی نشسته‌ایم؛ در نظر داشته باشید اگرچه این مقاله در وبلاگ داروخانه روشا منتشر می‌شود اما مواضع تیم تحریریه را پوشش نمی‌دهد. در حقیقت ما در این بخش بی‌طرفانه محتوایی را در اختیارتان می‌گذاریم که میان متخصصین مطرح جهانی بر سر آن جدال است و ما به ازای فارسی تر و تمیزی برای آن در وب فارسی چندان یافت نمی‌شود.

پترسون در سخنرانی که در اسکاندیناوی داشت:

پترسون در سخنرانی که در اسکاندیناوی داشت:

در چند هفته گذشته، من دو بار در اسلو، دو بار در هلسینکی، دو بار در استکهلم و یک بار در کپنهاگن بوده‌ام. یکی از سفرها به استکهلم محدود به مصاحبه‌های مطبوعاتی و تلویزیونی بود. سفرهای دیگر بخشی از تور «۱۲ قانون برای زندگی» من بودند که اکنون بیش از ۱۰۷ شهر را پوشش داده است.

دلیل سفرهای دوتایی چیست؟ ما برای سخنرانی‌ها در این شهرهای اسکاندیناوی، مکان‌های نسبتاً کوچکی را در نظر گرفته بودیم و این در حالی بود که تمامی بلیط‌ها به سرعت فروش رفتند. به نظر می‌رسد که اسکاندیناویکی‌ها به ویژه به آنچه من مطرح می‌کنم، علاقه‌مند هستند. در میان کسی که ویدئوهای یوتیوب من را تماشا می‌کنند آمار بالایی متعلق به اهالی اسکاندیناوی است.

در آخرین سخنرانی که در هلسینکی داشتم به مناسبت روز پدر فنلاند، درباره فضیلت‌های مردانه صحبت کردم. در استکهلم، بیشتر بر روی چیزی که به «پارادوکس جنسیتی» معروف است، تمرکز کردم. این پارادوکس به طور خلاصه این است: با افزایش برابری جنسیتی در سیاست‌های اجتماعی و سیاسی، مردان و زنان در برخی جنبه‌ها به جای اینکه بیشتر مشابه شوند، بیشتر متفاوت می‌شوند. فهرستی گسترده اما نه به طور کامل از مقالات مربوط به این موضوع در وب‌سایت مصاحبه‌ام با جیمز دامور، مهندس گوگل که به دلیل داشتن اطلاعات صحیح از ادبیات روانشناسی اخراج شد، موجود است.

پی‌نوشت: اشارۀ پیترسون اینجا به مصاحبه‌ش با جیمز دامور، مهندس گوگل اشاره می‌کند. دامور یک مهندس گوگل بود که به دلیل نوشتن یادداشتی درباره تفاوت‌های جنسیتی در شرکت گوگل، اخراج شد. این یادداشت، بحث‌های زیادی را درباره این موضوع برانگیخت. پیترسون با اشاره به این مطلب می‌خواهد نشان دهد که موضوع تفاوت‌های جنسیتی و تأثیرات آن بر جامعه، موضوعی پیچیده و چند وجهی است که توسط بسیاری از پژوهشگران مورد مطالعه قرار گرفته است. او همچنین به این نکته اشاره می‌کند که جیمز دامور به دلیل داشتن اطلاعات صحیح از این ادبیات، مورد ظلم واقع شده است.

اگر ۳۰ سال پیش از هر گروهی از دانشمندان اجتماعی –چپ‌گرا، میانه‌رو، محافظه‌کار (اگر می‌توانستید آن‌ها را پیدا کنید)– می‌پرسیدید که «آیا سیاست‌های اجتماعی برابری‌طلبانه در کشورهای ثروتمند، مردان و زنانی مشابه‌تر یا متفاوت‌تر تولید می‌کند؟»، تقریباً مطمئناً اکثریت می‌گفتند «مشابه‌تر». و به نوعی، این اتفاق افتاده است. زنان به طور گسترده وارد بازار کار شده و در بسیاری از حوزه‌هایی که قبلاً تحت تسلط مردان بود، به مراتب به برابری دست یافته‌اند. اما…

و اینجا یک «اما» بزرگ وجود دارد. به نظر می‌رسد که ما به نقطه‌ای از بازگشت زوال یا حتی معکوس بازگشت رسیده‌ایم. در پنج دهه گذشته، روانشناسان، تعداد زیادی از ویژگی‌های شخصیت را با استفاده از صفات، عبارات و جملات جمع‌آوری کرده‌اند و تقریباً هر توصیفی که در زبان انسان وجود دارد، به این ترکیب افزوده شده است.

روش؟ توصیف مردم به هر شکل ممکن و سپس استفاده از نمونه‌های بزرگ و آمار قدرتمند برای تفکیک بی‌نظمی‌های به وجود آمده.

نتیجه؟ چیزی نزدیک به اجماع میان روانشناسان متخصص در اندازه‌گیری، که به عنوان روانسنج‌ها شناخته می‌شوند. وقتی از هزاران نفر صدها سوال بپرسید (یا از آن‌ها بخواهید با استفاده از صفات توصیفی مثل «مهربان»، «رقابتی»، «خوشحال»، «اضطرابی»، «خلاق»، «سخت‌کوش» و غیره خود را ارزیابی کنند) آمار قدرتمند می‌تواند الگوهایی را شناسایی کند. به عنوان مثال، افرادی که خود را «مهربان» توصیف می‌کنند تمایل ندارند خود را «رقابتی» بدانند، اما احتمالاً «همکار» و «مراقب» خواهند بود. به همین ترتیب، افراد خلاق ممکن است خود را «کنجکاو» و «خلاق» معرّفی کنند، در حالی که افراد سخت‌کوش نیز «وظیفه‌شناس» و «منظم» هستند. پدیده‌ای شبیه به ویژگی نیز شناسایی شده است: آن هم علاقه — علاقه به انسان‌ها در مقایسه با اشیاء.

حرف اصلی پیترسون ویژگی‌های شخصیتی افراد را در سطح بسیار گسترده‌تری مطالعه شده است.

پی‌نوشت: حرف اصلی پیترسون این است که روانشناسان با استفاده از روش مشابهی، ویژگی‌های شخصیتی افراد را در سطح بسیار گسترده‌تری مطالعه کرده‌اند.

چرا این موضوع مهم است؟

  • درک بهتر خودمان: با شناخت بهتر ویژگی‌های شخصیتی، می‌توانیم خودمان را بهتر بشناسیم و نقاط قوت و ضعف خود را بهتر درک کنیم.
  • ارتباط بهتر با دیگران: شناخت ویژگی‌های شخصیتی دیگران به ما کمک می‌کند تا روابط بهتری با آن‌ها برقرار کنیم.
  • توسعه روانشناسی: این تحقیقات به پیشرفت علم روانشناسی کمک کرده و درک ما از انسان را عمیق‌تر کرده است.

به طور خلاصه، این بخش از مقاله پیترسون به ما می‌گوید که روانشناسان با استفاده از روش‌های علمی، توانسته‌اند به اطلاعات ارزشمندی در مورد شخصیت انسان دست پیدا کنند.

پس از این که یک مدل نسبتا استاندارد به وجود آمد و به عنوان مدل مطمئن و معتبر شناخته شد، می‌توان تفاوت‌ها، مانند تفاوت‌های بین جنس‌ها را مورد بررسی قرار داد. نتیجه چه بود؟

نخست، مردان و زنان بیشتر مشابه یکدیگر هستند تا متفاوت. این موضوع در همه فرهنگ‌ها درست است. حتی زمانی که مردان و زنان بیشترین تفاوت را دارند — در آن فرهنگ‌هایی که بیشترین تفاوت را دارند و در ابعاد ویژگی‌هایی که بیشترین تفاوت را دارند — آن‌ها بیشتر مشابه هستند تا متفاوت. با این حال، تفاوت‌هایی که وجود دارد به حد کافی بزرگ هستند که نقش مهمی در تعیین یا حداقل تأثیرگذاری بر نتایج مهم زندگی، مانند انتخاب شغل، ایفا کنند.

به عنوان مثال، یک مقاله وجود دارد که نشان می‌دهد کشورهای دارای برابری جنسیتی بیشتر، به طور نسبی زنان کمتری در حوزه‌های STEM تولید می‌کنند.

اینجا یک مقاله دیگر وجود دارد که نشان می‌دهد حداقل بخشی از شکاف پرداخت جنسیتی که به دلایل متعددی به آن اشاره شده، می‌تواند به تفاوت‌های شخصیتی مردان و زنان نسبت داده شود و نه یک تبعیض جنسیتی ساده.

حوزه‌های روانی STEM

بزرگ‌ترین تفاوت‌ها کجا هستند؟

مردان کمتر سازگار هستند (رقابتی‌تر، سخت‌گیرتر، با ذهنی قوی‌تر، بدبین‌تر، غیرهمدرد، انتقادی‌تر، مستقل و لجباز). این موضوع با تمایل آن‌ها به بروز نرخ‌های بالاتر خشونت و رفتارهای ضد اجتماعی یا جنایی سازگار است، به طوری که نرخ‌های زندانی شدن مردان در مقایسه با زنان تقریباً ۱۵ به ۱ است.

زنان در احساسات منفی یا نوروتیسیسم بالاتر هستند. آن‌ها اضطراب، درد عاطفی، ناامیدی، غم، تردید خودآگاه و ناامیدی بیشتری را تجربه می‌کنند (موضوعی که با تمایل آن‌ها به تجربه افسردگی به میزان دو برابر مردان همخوانی دارد).

این تفاوت‌ها به نظر می‌رسد در دوران بلوغ ظاهر می‌شوند. شاید این نتیجه اندازه کوچک‌تر زنان باشد و خطری که در درگیری‌ها به همراه دارد. شاید این نتیجه آسیب‌پذیری جنسی آن‌ها باشد. شاید به این دلیل است که زنان همیشه مسئولیت اصلی مراقبت از نوزادان را بر عهده داشته‌اند، که به شدت آسیب‌پذیر هستند و بنابراین باید از نظر تهدیدها بسیار هوشیار باشند.

تفاوت‌های جنسی دیگری نیز وجود دارد، اما آن‌ها به اندازه تفاوت‌های ذکر شده بزرگ نیستند: مردان به طور نسبی بیشتر به اشیاء و زنان به انسان‌ها علاقه‌مند هستند. این بزرگ‌ترین تفاوت روان‌شناختی بین مردان و زنان است که تا کنون شناسایی شده است. و این تفاوت‌ها انتخاب شغل را تحت تأثیر قرار می‌دهند، به ویژه در انتهاها. به عنوان مثال، مهندسان معمولاً افرادی هستند که نه تنها به اشیاء علاقه دارند، بلکه بیشتر از اکثر مردم، چه مرد و چه زن، به اشیاء علاقه‌مندند.

پی‌نوشت: در این پاراگراف، پیترسون از کلمه «انتهاها» برای اشاره به دو سر طیف یا دو نقطه مقابل یک طیف استفاده می‌کند. به عبارت دیگر، او می‌خواهد بگوید که این تفاوت‌های جنسیتی در انتخاب شغل، بیشتر در مشاغلی دیده می‌شود که در دو سر طیف علاقه‌مندی‌ها قرار دارند.

برای درک بهتر، بیایید مثالی بزنیم:

تصور کنید علاقه‌مندی به اشیاء و انسان‌ها را در یک خط قرار دهیم. در یک سر این خط، مشاغلی قرار دارند که نیاز به علاقه شدید به اشیاء دارد، مثل مهندسی. در سر دیگر این خط، مشاغلی قرار دارند که نیاز به علاقه شدید به انسان‌ها دارد، مثل روانشناسی یا کار اجتماعی.

پیترسون می‌گوید تفاوت‌های جنسیتی در انتخاب شغل، بیشتر در این دو سر طیف دیده می‌شود. به عبارت دیگر، مردان بیشتر به سمت مشاغلی می‌روند که در سر طیف علاقه‌مندی به اشیاء قرار دارند (مثل مهندسی) و زنان بیشتر به سمت مشاغلی می‌روند که در سر طیف علاقه‌مندی به انسان‌ها قرار دارند (مثل روانشناسی).

چرا پیترسون از کلمه «انتهاها» استفاده می‌کند؟

  • تاکید بر تفاوت‌های شدید: با استفاده از کلمه «انتهاها»، پیترسون می‌خواهد نشان دهد که این تفاوت‌ها در برخی از مشاغل بسیار واضح و مشخص است.
  • سادگی بیان: این کلمه به صورت خلاصه و ساده، مفهوم مورد نظر او را منتقل می‌کند.

به طور خلاصه:

وقتی پیترسون می‌گوید «انتهاها»، منظور او مشاغلی است که در دو سر طیف علاقه‌مندی‌ها قرار دارند و تفاوت‌های جنسیتی در انتخاب این مشاغل بیشتر مشاهده می‌شود.

 یادآوری این نکته بسیار مهم است که بسیاری از انتخاب‌ها در انتها و نه در میانگین انجام می‌شوند. این فردی که به طور میانگین مردی پرخاشگر و کمتر سازگار است، در زندان نیست. در واقع، اگر یک مرد و یک زن به طور تصادفی از جمعیت انتخاب کنید و شرط ببندید که زن پرخاشگرتر و کمتر سازگار است، حدود ۴۰ درصد زمان درست خواهید بود. اما اگر به یک اتاق پر از افرادی وارد شوید که هر یک به عنوان پرخاشگرترین فرد از بین ۱۰۰ نفر انتخاب شده‌اند، تقریباً همه آن‌ها مرد خواهند بود.

بنابراین، حتی اگر مردان و زنان بیشتر مشابه هم باشند تا متفاوت، تفاوت‌ها می‌توانند اهمیت داشته باشند.

اگر به تفاوت‌های جنسی در شخصیت و علاقه بر اساس کشور نگاه کنید، چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا تفاوت‌ها در برخی کشورها بزرگ‌تر و در برخی دیگر کوچک‌تر هستند؟ آیا تفاوت‌های بین مردان و زنان در کشورهای ثروتمند بزرگ‌تر یا کوچک‌تر خواهد بود؟ در کشورهای برابرتر؟

پاسخ: هر چه کشور برابرتر و ثروتمندتر باشد، تفاوت‌ها بین مردان و زنان در خلق و خو و علاقه بیشتر می‌شود. و این رابطه کم نیست. آخرین مطالعه منتشر شده در نشریه Science توسط محققانی از برکلی، که به هیچ وجه به عنوان مرکز محافظه‌کاری و پدرسالاری شناخته نمی‌شود) نشان داد که رابطه‌ای بین یک معیار ترکیبی از ثروت و برابری و تفاوت‌های جنسیتی وجود دارد که بیشتر از آن چیزی است که در ۹۹ درصد از مطالعات علوم اجتماعی منتشر شده گزارش شده است. این‌ها مطالعاتی در مقیاس کوچک نیستند (اینجا یک مطالعه دیگر وجود دارد، که به همان اندازه جدید است. ده‌ها هزار نفر در این مطالعات شرکت کرده‌اند. و گروه‌های مختلفی از دانشمندان به همان نتایج رسیده و آن‌ها را در نشریات بسیار معتبر منتشر کرده‌اند.

با توجه به اینکه تفاوت‌های خلق و خو و علاقه به تعیین انتخاب شغل کمک می‌کند و اینکه تفاوت در انتخاب شغل، تنوع در چیزهایی مانند درآمد را به وجود می‌آورد، نتیجه می‌گیریم که دکترین‌های سیاسی که برابری فرصت‌ها را ترویج می‌کنند، همچنین نابرابری در نتایج را به وجود می‌آورند.

تفاوت‌های خلق و خو

این یک مشکل بزرگ است — به ویژه اگر هدف چنین سیاست‌های برابری‌طلبانه‌ای کاهش تفاوت‌ها بین مردان و زنان باشد. این واقعاً یک مشکل کشنده برای یک دیدگاه سیاسی خاص است. حقایق ممکن است انکار شوند، اما تنها با هزینه دور انداختن علوم اجتماعی به طور کامل (با توجه به اینکه کل این حوزه بر اساس همان روش‌های استفاده شده در مطالعاتی که در حال حاضر مورد بحث قرار دارند، بنا شده است) و مقداری از زیست‌شناسی نیز. این به سادگی یک راه‌حل معقول نیست.

بهترین توضیح تا کنون برای واقعیت تفاوت‌های رو به رشد این است که دو دلیل برای تفاوت‌های بین مردان و زنان وجود دارد:

زیست‌شناسی و فرهنگ.

 اگر تفاوت‌های فرهنگی را کاهش دهید (همان‌طور که با سیاست‌های اجتماعی برابرخواهی انجام می‌دهید)، آنگاه اجازه می‌دهید تفاوت‌های بیولوژیکی به طور کامل خود را نشان دهند. من دیده‌ام که دانشمندان اجتماعی تلاش می‌کنند تا توضیح فرهنگی ارائه دهند، اما هیچ‌گونه فرضیه‌ای که حتی به‌طور جزئی قابل قبول باشد نشنیده‌ام و خودم نیز نتوانسته‌ام فرضیه‌ای را مطرح کنم.

همچنین افرادی هستند که بر این باورند که ما هنوز به اندازه کافی در تلاش‌های برابرخواهانه‌مان پیش نرفته‌ایم—که حتی اسکاندیناوی و هلند، که به‌طور منطقی به عنوان برابرترین جوامع جهان شناخته می‌شوند، هنوز به شدت پدرسالارانه هستند—اما این توضیح نمی‌دهد که چرا تفاوت‌های جنسیتی افزایش یافته‌اند، نه کاهش، در حالی که آن فرهنگ‌ها به وضوح در سیاست‌های اجتماعی برابرتر شده‌اند.

کسانی که این دیدگاه را اتخاذ می‌کنند، با وجود غیرممکن بودن منطقی آن، معتقدند که باید تلاش‌های خود را برای اجتماعی کردن پسران و دختران به یک شکل دوچندان کنیم—با خنثی کردن تمام اسباب‌بازی‌ها از نظر جنسیتی، حتی سوال کردن درباره خود مفهوم هویت جنسیتی—و باور دارند که چنین حرکتی در نهایت ما را به یوتوپیای ایده‌آل خواهد رساند، جایی که هر شغل و هر لایه‌ای از قدرت در هر شغل به طور مساوی توسط ۵۰٪ مردان و ۵۰٪ زنان پر شود. چرا باید آزمایش‌های بزرگ‌مقیاس را با هدف تغییر اجتماعی‌سازی کودکان آغاز کنیم، وقتی که هیچ ایده‌ای نداریم که نتیجه چه خواهد بود؟ و چرا باید فرض کنیم که می‌دانیم چگونه به هر شکلی هویت جنسیتی را در کودکان خردسال از بین ببریم؟

 در نهایت: چرا اگر مردان و زنان، آزاد برای انتخاب‌هایی که به طور آزادانه در مواجهه با فرصت‌های برابرخواهانه انجام می‌دهند، انتخاب‌های متفاوتی داشته باشند، این یک مشکل است؟

بنابراین، این معما در اسکاندیناوی است—معمایی که همچنین بر جامعه غربی و سایر نقاط جهان تأثیر می‌گذارد. سیاست‌هایی که برابری فرصت‌ها را حداکثر می‌کنند، برابری نتایج را به طور فزاینده‌ای غیرممکن می‌سازند. دکترین، که به طور فزاینده‌ای به طور رادیکال و با صدای بلند توسط افرادی که سیاسی درست‌کار هستند تأکید می‌شود، مبنی بر اینکه تفاوت‌های جنسیتی تنها اجتماعی ساخته شده‌اند، نادرست است. متوجه شدید؟ نادرست.

پی‌نوشت:  منظور پیترسون این است که کشورهای اسکاندیناوی که به عنوان الگوهای برابری جنسیتی شناخته می‌شوند، با یک چالش غیرمنتظره روبرو هستند.

برابری فرصت‌ها در مقایسه با برابری نتایج:

 پیترسون معتقد است که سیاست‌هایی که برای ایجاد برابری فرصت‌ها طراحی شده‌اند (مثل برابری در آموزش، اشتغال و...)، به جای ایجاد برابری در نتایج، به تفاوت‌های بیشتری بین زن و مرد منجر شده‌اند.

تفاوت‌های جنسیتی اجتماعی یا زیستی: پیترسون به این باور رایج که تفاوت‌های جنسیتی صرفاً ساخته‌ی جامعه هستند، انتقاد می‌کند و معتقد است که عوامل زیستی نیز در این تفاوت‌ها نقش دارند.

 تعجبی ندارد که وقتی این خبر را به همراه داشتم، وزیر امور خارجه سوئد (عضو افتخارآمیز تنها دولت خوداعلام شده فمینیستی جهان) به‌طور عمومی پیشنهاد کرد که به زیر سنگم برگردم، و یکی از سیاستمداران زن برجسته سوئد در تلویزیون در ساعات پربیننده اعتراضی کرد که دخترش می‌تواند به هر چیزی که می‌خواهد تبدیل شود. اما واقعیت‌ها واقعیت‌اند، متأسفانه، و هیچ مقدار از پیشنهادهای چپ‌گرایانه نئو-مارکسیستی که علوم اجتماعی را یک ساختار پدرسالارانه می‌داند، نمی‌تواند حقیقت زشت را ناپدید کند:

به عبارت دیگر، پیترسون در این بخش می‌خواهد بگوید که:

  • نظریات او در مورد تفاوت‌های جنسیتی با مخالفت‌های شدیدی مواجه شده است.
  • حتی در کشورهایی که ادعای برابری جنسیتی کامل دارند، واقعیت چیز دیگری را نشان می‌دهد.
  • نادیده گرفتن واقعیت‌های زیستی و تاکید صرف بر عوامل اجتماعی برای توضیح تفاوت‌های جنسیتی، یک اشتباه بزرگ است.
  • ایدئولوژی‌های سیاسی بر واقعیت‌ها اولویت داده می‌شوند.

مردان و زنان مشابه هستند. اما آن‌ها به طور مهمی متفاوت‌اند. این تفاوت‌ها اهمیت دارند، به‌ویژه در انتهاها، (بالاتر درمورد واژۀ «انتهاها» توضیح دادیم.) به‌ویژه در مورد انتخاب شغل و پیامدهای آن. تعداد بیشتری از مجرمان مرد، مهندسان مرد، زنان بیشتری با تشخیص علائم افسردگی و اضطراب، و پرستاران زن بیشتری خواهیم داشت. و تفاوت‌هایی در نتایج اقتصادی مرتبط با این تنوع وجود خواهد داشت.

 تفاوت‌های جنسیتی از نظر جردن پیترسون

بازی تمام است، یوتوپیایی‌ها.

و به همین دلیل است که اطلاعاتی که من در اسکاندیناوی منتشر کردم، موجب رسوایی شد که همچنان ادامه دارد.

همه ما به یاد داریم که نخست‌وزیر کنونی ما، جناب آقای جاستین ترودو، (این مقاله وقتی در وبلاگ داروخانۀ روشا منتشر می‌شه که تردو از تخت پادشاهیش به زیر کشیده شده) در ابتدای تشکیل دولت خود تصمیم گرفت که کابینه‌اش ۵۰٪ زن باشد، زیرا "سال ۲۰۱۵ بود." و بدون شک به خاطر جذابیت جوانانه و ظاهر مدرنش، از این تصمیم معافیت گرفت. اما این یک اشتباه غیرقابل بخشش به شمار می‌آید و در اینجا برخی از دلایل آن آورده شده است:

  • وظیفه دولت فدرال مهم، ضروری و دشوار است.
  • برای اتخاذ تصمیمات مهم و دشوار به درستی، شایستگی لازم است.
  • هیچ ارتباطی بین جنسیت و شایستگی وجود ندارد. مردان و زنان در هوش به طور اساسی برابرند و در وجدان کاری (که دومین پیش‌بینی‌کننده برتر موفقیت پس از هوش است) تفاوت چندانی ندارند. بنابراین، انتخاب بر اساس شایستگی باید به طور بهینه بی‌توجه به جنسیت باشد، اگر شایستگی مهم‌ترین عامل باشد.
  • احتمال شناسایی یک فرد شایسته با افزایش تعداد نامزدهای موجود افزایش پیدا می‌کند.
  • تنها ۲۶٪ از نمایندگان منتخب در دولت ترودو زن بودند.
  • با انتخاب ۵۰٪ از کابینه‌اش از ۲۶٪ از نامزدهای موجود، نخست‌وزیر ترودو مسئولیت خود را در رتبه‌بندی تمام مقامات منتخب بر اساس شایستگی (که می‌توانست با ارزیابی بی‌طرف و چندنفره از رزومه‌های آن‌ها، شامل تحصیلات و دستاوردها انجام شود) و تشکیل کابینه‌اش از شایسته‌ترین افراد به پایین، کنار گذاشت.
  • با توجه به اینکه تنها ۲۶٪ از نمایندگان منتخب زن بودند، انتخاب نیمی از کابینه از این گروه به این معنی است که این یک قطعیت آماری است که اعضای کابینه انتخاب شده، شایسته‌ترین افراد موجود نبوده‌اند.

 همچنین می‌توان اشاره کرد که چنین حرکتی به‌ویژه نگران‌کننده است، فرض کنیم (که من نمی‌کنم) که «پدرسالاری» وجود دارد و به همراه آن، به‌طور کلی امتیازهای ناحق. حتی فرض کنیم (که من نمی‌کنم) که بخش زیادی از این امتیازات به‌طور ناعادلانه‌ای به مردان سفیدپوست مستقیم تعلق دارد، همان‌طور که بازیگران سیاست هویتی، مانند نخست‌وزیر ما، با خودحقینی و به طور پرحرفی بر آن تأکید می‌کنند.

آیا واقعاً غیرمنطقی است که اشاره کنیم که نماد مطلق چنین امتیازی کسی جز نخست‌وزیر ما، جاستین ترودو، نیست—مردی که جرأت کرد برای بالاترین مقام کشور به رقابت بپردازد، علی‌رغم فقدان کامل صلاحیت‌های لازم (جز زیبایی، جذابیت و توانایی خاصی برای رفتار شایسته در جمع) صرفاً به خاطر اینکه پدرش، پیر، نام ترودو را به تجسم کامل موقعیتی که فرزندانش آن را به دست نیاورده بودند، تبدیل کرد؟

آیا همچنین غیرمنطقی است که اشاره کنیم زنانی که آن_positions_ را دریافت کرده‌اند، که به‌طور ناعادلانه و به شیوه‌ای تبعیض‌آمیز به آن‌ها داده شده است، آن را حق خود به‌حساب آوردند، علی‌رغم عدم احتمال مناسب بودنشان برای این سمت‌ها، و در نتیجه خود را، مردان و زنان را که به‌طور عادلانه برای پیشرفت و قدرت تلاش می‌کنند، و همچنین کشورشان را، خیانت کردند؟

این همه در نام جبران برای برخی تبعیض‌های فرضی، نتیجه ستم پدرسالاری است که در بخش بزرگی از آن توسط زنانی که به‌طور مبهم در گذشته درک شده‌اند و قطعاً غیر از خودشان، تجربه شده است.

لیستی از خطرناک‌ترین مشاغل بر اساس نرخ مرگ و جنسیت

در اینجا لیستی از خطرناک‌ترین مشاغل بر اساس نرخ مرگ و جنسیت آورده شده است منبع.

چرا این موضوع به عنوان محور خشم ناشی از نابرابری جنسیتی نیست؟

 لیستی از خطرناک‌ترین مشاغل بر اساس نرخ مرگ و جنسیت

قرص کروم پلاس ب3 یوروویتال
بازخوردها
    ارتباط با کارشناسان داروخانه روشا
    ارسال نظر
    (بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)
    • - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
    • - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد